اللهم عجل لولیک الفرج

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

ولایت پذیری درس بزرگ واقعه عاشورا

30 آبان 1393 توسط طهماسبي

با تامل در تاریخ اسلام درمی‌یابیم که اوج مساله ولایت پذیری در تاریخ اسلام در حادثه کربلاست رخ داده است، در مکتب عاشورا شهیدانی پرورش یافتند که هویت خویش را در پیوستگی با عنصر ولایت تعریف کرده بودند.

عاشورا را باید مکتبی بزرگ دانست که تمام تاریخ و همه­ انسان­ها به نوعی شاگرد آن هستند؛ درس‌هایی که در قالب این مکتب به نسل دیروز و امروز منتقل می‌شود، آنچنان وسیع و گسترده است که ابعاد مختلف زندگی بشر را در بر می‌گیرد، که به سادگی قابل تبیین نیست.

به عنوان نمونه، یکی از درس‌های بزرگ عاشورا که به مثابه دانشگاه انسان سازی است، درس ولایت پذیری است، چرا که کیفیت ولایت پذیری و ولایتمداری اصحاب امام حسین علیه السلام را که در هیچ دوره تاریخی نمی توان یافت. همچنان که ولایت گریزی بیشتر مردم دوران حضرت امام حسین (ع) نیز موضوعی مهم و قابل تامل است که از یکسو خیانت مستمر آنان به خاندان وحی، لکه ننگی بر دامان جامعه اسلامی بود.

از سوی دیگر عبرت و درس بزرگی برای جامعه امروز ماست تا اولاً جلوه‌ها و بسترهای ولایت‌مداری عاشورا را بشناسیم و بر اساس این شناخت، به بصیرت لازم برسیم چنان که شایسته یک مسلمان واقعی است در مقابل ولی زمان خویش عمل کنیم.

با دقت در مصداق‌های ولایت‌گریزی و شناخت عاقبت و سرنوشت ولایت گریزان، از زندگی آنان درس عبرت بگیریم تا مبادا در امتحان ولایت‌مداری این عصر، شرمسار و سرافکنده شویم و در مقابل ولی امر خویش همچون کوفیان عمل کنیم.

 نظر دهید »

تأثیرگذاری حادثه عاشورا در ماندگاری و پویائی تشیع5

30 آبان 1393 توسط طهماسبي

این روزگار سخت به برکت خون پاک حسین و قیام خونین نینوا به سرآمد و از پیامدهای اجتماعی آن نهضت پرافتخار،ترقی و بالندگی تشیع بود. پس از این واقعه بود که شیعیان با تأسی از سردار کربلا، راه عزت وکرامت را در پیش گرفتند و روزگار را بر امویان تنگ کردند و اسباب نگرانی بنی امیه فراهم کردند، در حالی که قبل از واقعه عاشورا،شیعیان پراکنده بودند و از هیجان و بالندگی برخوردار نبودند. واگر از قرن دوم هجری تا به امروز، شیعه را مکتبی بالنده میبینیم، آن را باید مرهون نهضت سیدالشهدا(ع) بدانیم؛ چنان چه امام باقر(ع) در بیان شریفش اشاره فرمودند که شیعه وضع رقت باری تا زمان شهادت حسین بن علی(ع) داشت؛ ولی اما پس از آن وضع دگرگون گشت؛ یعنی این شیعه نبود که با نگرانی روزگار می گذراند، بلکه وحشت و نگرانی در خیمه بنی امیه افتاد و آنان از حرکت های جسورانه شیعه، به طور دایم در تلاطم و ناامنی بودند و این به جهت از خود گذشتگی شیعه بود که از امام خود در کربلا به ارث برده بودند.

پرفسور براوون در این زمینه می گوید:

گروه شیعه یا طرفداران حضرت علی(ع) به قدر کافی، هیجان و از خود گذشتگی نداشتند؛ اما پس از رخداد عاشورا کار دگرگون شد. تذکار زمین کربلا به خون فرزند پیامبر آغشته بود و یادآوری عطش سخت وی و پیکرهای نزدیکانش که در اطراف او روی زمین ریخته بودند، کافی بود که عواطف سست ترین مردم را به هیجان درآورد و روح ها را غمگین کند؛ چنان که نسبت به رنج و خطر، حتی مرگ بی اعتنا شوند.

عاشورا بود که چنین روحیه ای را در کالبد بی جان جامعه شیعی تزریق کرد و افزون بر پیشرفت و انسجام و همبستگی شیعیان، موجب پدیدار شدن انقلاب ها و جنبش هایی بر ضد غاصبان حکومت و دست پرورده های سقیفه گشت و در نهایت تزلزل و پایان حاکمیت بنی امیه را به ارمغان آورد. علامه مجلسی در این باره می نویسد: ارکان حکومت اموی متزلزل نشد، مگر پس از عاشورا. طبیعی است که اگر امام حسین(ع) کوتاه می آمد و قیام نمی کرد، نتیجه اش جز تقویت امویان نداشت و حق و باطل بر مردم مشتبه می شد و پس از چندی، دین نابود و آثار هدایت مندرس می گردید.این حقیقت آنقدر روشن و مبرهن است که ملعونی چون یزید نیز به آن اعتراف می کند و می گوید: با کشته شدن حسین(ع) مسلمانان دشمن من شده و کینه ام را به دل گرفته اند. مردم که کشته شدن حسین را به دست من، گناه بزرگی می دانند، همه از نیکوکار گرفته تا بدکار، نسبت به من کینه می ورزند.سرانجام در اواخر ثلث اول قرن دوم هجری به دنبال انقلاب ها و جنگ های خونین در همه جای کشورهای اسلامی، حاکمیت بنی امیه پایان یافت. این نهضت ها و انقلاب ها از تبلیغات عمیق شیعه سرچشمه می گرفت و کم و بیش، عنوان خون خواهی شهدای اهل بیت(ع) را داشت.

به هرحال یکی از آثار پربرکت و پیامدهای اجتماعی نهضت حسینی، ترقی و بالندگی شیعه بود. اگر امروز کشوری مثل ایران، همچون کوه در مقابل زیاده خواهی زورمندان جهانی ایستاده و در مقابل هیچ مستکبری سر خم نمی کند، نتیجه بهره گیری از جریان عاشورا است و بالندگی انقلاب اسلامی که انقلاب شیعی است، برخاسته از شور حسینی و مرهون آزادگی آزاد مرد کربلاست.

 نظر دهید »

تأثیرگذاری حادثه عاشورا در ماندگاری و پویائی تشیع4

30 آبان 1393 توسط طهماسبي

کی از مهمترین اصول اخلاقی جریان عاشورا و قیام حسین (ع) که به طور اتفاقی در عصر کنونی جایگاه ویژه‌ای پیدا کرده، نفی ترور و پدیده تروریسم است. مسلم بن عقیل فرستاده امام حسین به کوفه فرصت هلاکت عبیداله ابن زیاد را در خانه میزبانش یافت اما پس از بازخواست میزبان گفت که: به فرموده پیامبر مرد با ایمان کسی را به ترور نمی‌کشد. یعنی نماینده حسین نمی‌خواست دعوت و رویکرد خوش را با نقض احکام مسلم اسلام مخدوش سازد. در حادثه عاشورا فضایل و مکارم انسانی موج می‌زند. مروت، ایثار و مساوات اسلامی حاکم است. در وقت تشنگی سپاه دشمن به آنان آب داده شد و حتی موقعی که شرایط مساعدی برای قتل «شمر» پیش آمد، امام مانع شده و فرمودند: ما هرگز شروع به جنگ نمی‌کنیم. ولو این که به نفع ما باشد. در سپاه امام برابری، ایثار و مساوات موج می‌زد. برده، آزاد، سیاه، سفید، هم قبیله و هم نسب در سپاه حسین از یک جایگاه برخوردار بودند و هیچ کس خود را از دیگری برتر نمی‌پنداشت. پیام اخلاقی عاشورا در این جمله امام حسین به سپاه دشمن خلاصه می‌شود: «اگر دین ندارید، در زندگی آزاده مرد باشید.» چه بسیار انسان‌هایی که آزادند اما آزاده نیستند. آزادگی محصول دینداری و دین باوری نیست. تاریخ افرادی را معرفی می‌کند که فارغ از اعتقادات مذهبی و تنها در چارچوب اصول و عواطف انسانی به یاری هم نوع شتافته و یا سرچشمه خدمات و تحولات اساسی شده و یا گهگاهی برای هدفی مهم جان خود را فدا کرده‌اند. توقع امام از سپاه دشمن، تسلیم در برابر ندای وجدان و آراستگی به گوهر آزادگی بود. به طور تقریب در همه جنگ‌ها و آشوب‌های تاریخ، هدف وسیله را توجیه کرده است. اما قیام عاشورا هیچ سنخیتی با این جنگ‌ها ندارد. حسین در جایگاه فرمانده سپاه اوج اخلاق‌گرایی را در میدانی که حق و باطل در برابر هم صف آرایی کرده بودند به نمایش گذاشت. چون پدر و جدش رعایت اصول و شعائر اخلاقی و دینی را به یارانش یادآور شد. خاطر نشان کرد که خواهان خونریزی نیست اما از مرگ نمی‌هراسد. از خشونت بیزار است ولی هرگز با ستمکاران بیعت نمی‌کند. در میدان جنگ به نماز ایستاد تا نشان دهد که ستون دین را بهتر از همه می‌شناسد. از هر فرصتی برای انذار سپاه شام و عراق و تبیین مفاهیم والای اسلامی و انسانی سود برد. هر چند پندهای ایشان در دل سنگ آنان اثر نکرد با این حال رویکرد اخلاقی حسین درسی ماندگار برای تاریخ بشریت به یادگار نهاد.

واقعه عاشورا دستاوردهای عظیمی در دو عرصه: اندیشه و عینیت اخلاق انسانی - اسلامی داشته است. حضور و جریان تعالیم عاشورا در حوزه تربیت انسانی و حرکت‌های اجتماعی در طول حیات اسلام از وجهه‌های گوناگون انسان شناسی، تربیتی، فرهنگی و سیاسی قابل اندیشه است در عاشورا عنصر ایثار و فداکاری حضور قطعی دارد که این عنصر از نشانه‌های بارز عشق است و کار هر کس نیست. به هر حال عاشورا نمایشگاه اخلاق و احیای اصول اخلاقی است و می‌توان ناب‌ترین و زیباترین صحنه‌های اخلاقی را از دل این واقعه دردناک تاریخ بیرون کشید و به کار بست. شیعه واقعی این نکات و ریز‌بینی‌های اخلاقی را ادراک و در زندگی فردی و اجتماعی خویش کاربردی می‌سازد. قیام خونین عاشورا از این زاویه که اخلاق، معیار و میزان هر حرکت، جنبش، انقلاب و تحولی است، نقش فرهنگی ممتازی در تاریخ تشیع بر عهده داشته است. محوریت اخلاق در زندگی بستر ساز ظهور امام زمان است و به اعتقاد شیعه این محوریت باید تا عصر ظهور تداوم داشته باشد و تنها در این صورت می‌توان در شمار اصحاب ایشان قرار گرفت. عاشورا و انتظار فرهنگ اخلاق محوری را در تمام جایگاه‌های زندگی نهادینه کرده است.

 نظر دهید »

برخورد امام حسين(ع) با لشکر حرّ بن يزيد رياحي

30 آبان 1393 توسط طهماسبي

آنچه در بين ايشان واقع شده تا رسیدن امام حسین (ع) به كربلا

چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام از بطن عقبه كوچ نمود به منزل شراف (به شيخ نشين) نزول فرمود و چون هنگام سحر شد، امر كرد جوانان را كه آب بسيار برداشتند از آنجا روانه گشتند و تا نصف روز راه رفتند. در آن حال مردي از اصحاب آن حضرت گفت الله اكبر حضرت نيز تكبير گفت و پرسيد، مگر چه ديدي كه تكبير گفتي؟ گفت درختان خرمائي از دور ديدم، جمعي از اصحاب گفتند به خدا قسم كه ما هرگز در اين مكان درخت خرمائي نديده‌ايم حضرت فرمود پس خوب نگاه كنيد تا چه مي‌بينيد گفتند به خدا سوگند گردنهاي اسبان مي‌بينيم، آن جناب فرمود كه والله من نيز چنين مي‌بينم. و چون معلوم فرمود كه علامت لشكر است كه پيدا شدند به سمت چپ خود به جانب كوهي كه در آن حوالي بود و آن را ذوحُسَم مي گفتند ميل فرمود كه اگر اجابت به قتال افتد آن كوه را ملجاء خود نموده و پشت به آن مقاتله نمايند، پس به آن موضع رفتند و خيمه بر پا كرده و نزول نمودند.

و زماني نگذشت كه حر بن يزيد رياحي با هزار سوار نزديك ايشان رسيدند در شدت گرما در برابر لشكر آن فرزند خيرالبشر صف كشيدند، آن جناب نيز با ياران خود شمشيرهاي خود را حمايل كرده و در مقابل ايشان صف بستند، و چون آن منبع كرم و سخاوت در آن خيل ضلالت آثار تشنگي ملاحظه فرمود، به اصحاب و جوانان خود امر نمود كه ايشان و اسبهاي ايشان را آب دهيد. پس آنها ايشان را آب داده و ظروف و طشها را پر از آب مي‌نمودند و به نزديك چهارپايان ايشان مي‌بردند و صبر مي‌كردند تا سه و چهار و پنج دفعه كه آن چهارپايان به حسب عادت سر از آب برداشته و مي‌نهادند و چون به نهايت سيراب مي‌شدند ديگري را سيراب مي‌كردند تا تمام آنها سيراب شدند:

سوار و اسب او گرديد سيراب

در آن وادي كه بودي آب ناياب

علي بن طعان محاربي گفته كه من آخر كسي بودم از لشكر حر كه آنجا رسيدم و تشنگي بر من و اسبم بسيار غلبه كرده بود، چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام حال عطش من و اسب مرا ملاحظه نمود فرمود به من كه اَنخ الرّاوِيَه من مراد آن جناب را نفهميدم پس گفت يَابنَ الاَخ اَنِخِ الْجَمَل يعني بخوابان آن شتري كه آب بار اوست. پس من شتر را خوابانيدم فرمود به من كه آب بياشام چون خواستم آب بياشامم آب از دهان مشگ مي‌ريخت فرمود كه لب مشك را برگردانيد و مرا سيراب فرمود.

پس پيوسته حُرّ با آن جناب در مقام موافقت و عدم مخالفت بود تا وقت نماز ظهر داخل شد حضرت حجاج بن مسروق را فرمود كه اذان نماز گفت چون وقت اقامت شد جناب سيدالشهداء عليه السلام با ازار و نعلين و رداء بيرون آمد در ميان دو لشكر ايستاد و حمد و ثناي حق تعالي به جاي آورد، پس فرمود ايها الناس من نيامدم به سوي شما مگر بعد از آنكه نامه‌هاي متواتر و پيكهاي شما پياپي به من رسيده و نوشته بوديد كه البته بيا به سوي ما كه امامي و پيشوائي نداريم شايد كه خدا ما را به واسطه تو بر حق و هدايت مجتمع گردانند، لاجرم بار بستم و به سوي شما شتافتم اكنون اگر بر سر عهد و گفتار خود هستيد پيمان خود را تازه كنيد و خاطر مرا مطمئن گردانيد و اگر از گفتار خود برگشته‌ايد و پيمانها را شكسته‌ايد و آمدن مرا كارهيد من به جاي خود بر مي‌گردم، پس آن بيوفايان سكوت نموده و جوابي نگفتند.

پس حضرت مؤ‌ذن را فرمود كه اقامت نماز گفت، حر را فرمود كه مي‌خواهي تو هم با لشكر خود نماز كن حر گفت من در عقب شما نماز مي‌كنم، پس حضرت پيش ايستاد و هر دو لشكر با آن حضرت نماز كردند، بعد از نماز هر لشكري به جاي خود برگشتند و هوا به مثابه‌اي گرم بود كه لشكريان عنان اسب خود را گرفته در سايه آن نشسته بودند، پس چون وقت عصر شد حضرت فرمود مهياي كوچ شوند منادي نداي نماز عصر كند، پس حضرت پيش ايستاد و همچنان نماز عصر را ادا كرد و بعد از سلام نماز روي مبارك به جانب آن لشكر كرد و خطبه‌اي ادا نمود و فرمود:

ايهاالناس اگر از خدا بپرهيزيد و حق اهل حق را بشناسيد خدا از شما بيشتر خوشنود شود، و ما اهل بيت پيغمبر و رسالتيم و سزاوارتريم از اين گروه كه بناحق دعوي رياست مي‌كنند و در ميان شما به جور و عدوان سلوك مي‌نمايند، و اگر در ضلالت و جهالت راسخيد و رأي شما از آنچه در نامه‌ها به من نوشته‌ايد برگشته است باكي نيست بر مي‌گردم. حر در جواب گفت به خدا سوگند كه من از اين نامه‌ها و رسولان كه مي‌فرمايي به هيچ وجه خبر ندارم.

حضرت عقبه ‌من ‌سمعان را فرمود كه بياور آن خرجين را كه نامه‌ها در آنست پس خرجيني مملو از نامه كوفيان آورد و آنها را بيرون ريخت، حر گفت: من نيستم از آنهائي كه براي شما نامه نوشته‌ايد و ما مأمور شده‌ايم كه چون ترا ملاقات كنيم، از تو جدا نشويم تا در كوفه ترا به نزد ابن زياد ببريم. حضرت در خشم شد و فرمود كه مرگ براي تو نزديكتر است از اين انديشه، پس اصحاب خود را حكم فرمود كه سوار شويد پس زنها را سوار نمود و امر نمود اصحاب خود را كه حركت كنيد و برگرديد، چون خواستند كه برگردند حر با لشكر خود سر راه گرفته و طريق مراجعت را حاجز و مانع شدند حضرت با حر خطاب كرد كه ثَكَلَتَكَ اُمُّكَ ما تُريدُ مادرت به عزايت بنشيند از ما چه مي‌خواهي؟ حر گفت اگر ديگري غير از نام تو نام مادر مرا مي‌برد البته معترض مادر او مي‌شدم و جواب او را به همين نحو مي‌دادم هر كه خواهد باشد اما در حق مادر تو به غير از تعظيم و تكريم سخني بر زبان نمي‌توانم آورد، حضرت فرمود كه مطلب تو چيست گفت مي‌خواهم ترا به نزد امير عبيدالله ببرم. آن جناب فرمود كه من متابعت ترا نمي‌كنم. حر گفت: من نيز دست از تو بر نمي‌دارم و از اينگونه سخنان در ميان ايشان به طول انجاميد تا آنكه حر گفت من مأمور نشده‌ام كه با تو جنگ كنم بلكه مأمورم كه از تو مفارقت ننمايم تا ترا به كوفه ببرم الحال كه از آمدن به كوفه امتناع مي‌نمائي پس راهي را اختيار كن كه نه به كوفه منتهي شود و نه ترا به مدينه برگرداند تا من نامه در اين باب به پسر زياد بنويسم تا شايد صورتي رو دهد كه من به محاربه چون تو بزرگواري مبتلا نشوم آن جناب از طريق قادسيه و عُذَيب راه بگردانيد و ميل به دست چپ كرد و روانه شد، و حر نيز با لشكرش همراه شدند و از ناحيه آن حضرت مي‌رفتند تا آنكه عُذَيب هجانات رسيدند ناگاه در آنجا چهار نفر را ديدند كه از جانب كوفه مي‌آيند سوار بر اشترانند و كتل كرده‌اند اسب نافع بن هلال را كه نامش كامل است و دليل ايشان طرماح بن عدي است (بودن اين طرماح فرزند عدي بن حاتم معلوم نيست بلكه پدرش عدي ديگر است علي الظاهر) و اين جماعت به ركاب امام عليه السلام پيوستند.

 نظر دهید »

بعد از شهادت حضرت امام حسین (ع)

30 آبان 1393 توسط طهماسبي

چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام به درجه رفيعه شهادت رسيد اسب آن حضرت در خون آن حضرت غلطيد و سرو كاكل خود را به آن خون شريف آلايش داد و به اعلي صوت بانگ واويلي برآورد و روانه به سوي سراپرده شد چون نزد خيمه آن حضرت رسيد چندان صيحه كرد و سر خود را بر زمين زد تا جان داد دختران امام عليه السلام چون صداي آن حيوان را شنيدند از خيمه بيرون دويدند ديدند اسب آن حضرتست كه بي‌صاحب غرقه به خون مي‌آيد پس دانستند كه آن جناب شهيد شده آن وقت غوغاي رستخيز از پردگيان سرادق عصمت بالا گرفت و فرياد واحسيناه و واماماه بلند شد. شاعر عرب در اين مقام گفته:

يَنوُحُ وَ يَنعْي الظّامِي الْمُتَرَمِلا
فَعايَنَّ مُهْر السّبْطِ وَ السَّرجُ قَدْخلا
وَ اَسكَبْنَ دَمْعاً حَرُّ لَيْسَ يُصْطَلي

وَ راحَ جَوادُ السّبْطِ نَحْوَ نِسآئِهِ
خَرَجْنَ بُنَيّاتُ الرَّسُولِ حَوا سِراً
فاَدْمَيْنَ باللَّطْمِ الْخُدود لِفَقْدِهِ

و شاعر عجم گفته:


كه با زين نگون شد سوي خرگاه
تن عاشق كشش آماج پيكان
كه چون شد شهسوار روز محشر
چه با او كرد خصم بدسگالش
كه جويا گردد از حال برادر
نداند كس بجز داناي احوال

بناگه زفرق معراج آنشاه
پر و بالش پر از خون ديده گريان
برويش صيحه زد دخت پيمبر
كجا افكنديش چونست حالش
سوي ميدان شد آن خاتون محشر
ندانم چون بدي حالش در آنحال


راوي گفت پس ام كلثوم دست بر سر گذاشت و بانگ ندبه واویلی برداشت و مي‌گفت:

وا مُّحَمَّداه وا جَدّاه وا نبيّاه وا اَبَا الْقاسِماه وا عَلِيّاه وا جَعْفَراه وا حَمْزَتاه وا حَسَناه هذا حُسَيْنٌ بِالْعَرآءِ صَريحٌ بِكَرْبَلا مَحُزوزُ الرَّاسِ مِنَ الْقَفا مَسْلوُبُ الْعِمامَهِ وَ الرّداء.

و آنقدر ندبه و گريه كرد تا غش كرد. و حال ديگر اهلبيت نيز چنين بوده و خدا داند حال اهلبيت آن حضرت را كه در آن هنگام چه بر آنها گذشت كه احدي ياراي تصور و بيان تقرير و تحرير آن نيست. وَ فيِ الزّيارَهِ الْمَرْويَّهِ عَنِ النّاحِيَهِ الْمُقَدَّسَه.

وَ اسْرَع فرسُك شارداً الي خيامك قاصداً مُهمْهِما باكياً فلمّا رَاَيْن النساءُ جوادك مخزْياً و نظرْن سرجك عليهِ ملوِيّا برزْن من الخدور ناشرات الشُعور علي الخدود لاطِمات و عن الوُجوه سافِرات و باْلعَويل داعيات و بعدَ العِزّ مُذِلَّلاتٍ و الي مَصْرعك مبادرات و الشِمرُ جالسٌ علي صدرك مُوْلع‏ٌ سيفه علي نَحرك قابضٌ علي شَيْبتكِ بيده ذابحٌ لك بمُهَّنده قد سكنت حواسُّك و خفيت انفاسك و رفع علي الْقناه رَاسُك.

راوي گفت چون لشكر ، آن حضرت را شهيد كردند به جهت طمع ربودن لباس او بر جسد مقدس آن شهيد مظلوم روي آوردند، پيراهن شريفش را اسحق (لعين) ابن حيوه حضرمي برداشت و بر تن پوشيد و مبروض شد و موي سر و رويش ريخت، و در آن پيراهن زياده از صد وت ده سوراخ تير و نيزه و شمشير بود.

عمامه آن حضرت را اخنس (لعين) ابن مرثد و به روايت ديگر جابرن يزيد ازدي براشت و سر بست ديوانه يا مجذوم شد. و نعلين مباركش را اسود (لعين) بن خالد ربود. و انگشتر آن حضرت را بحدل (لعين) بن سليم با انگشت مباركش قطع كرد و ربود. مختار به سزاي اين كار دستها و پاهاي او را قطع نمود و گذاشت او در خون خود بلغطيد تا به جهنم واصل گرديد. و قطيفهء خز آن حضرت را قيس (لعين) بن اشعث برد و از اين جهت او را قيس القطيفه ناميدند.


روايت شده كه آن ملعون مجذوم شد و اهلبيت او از او كناره كردند و او را در مزابل افكندند و هنوز زنده بود كه سگها گوشتش را مي‌دريدند.

زره آن حضرت را عمر سعد (ملعون) برگرفت و وقتي كه مختار او را بكشت آن زره را به قاتل او ابوعمره بخشيد، و چنين مي‌نمايد كه آن حضرت را دو زره بوده زيرا گفته‌اند كه زره ديگرش را مالك بن يسر ربود و ديوانه شد. و شمشير آن حضرت را جميع بن الخلق اودي، و به قولي اسود بن حنظله تميمي، و به روايتي فلافس نهلشي برداشت، و اين شمشير غير از ذوالفقار يا امثال خود از ذخاير نبوت و امامت مصون و محفوظ است.

مؤلف گويد كه در كتب مقاتل ذكري از ربودن جامه و اسلحه ساير شهداء‌ رضوان الله عليهم نشده لكن آنچه به نظر مي‌رسد آن است كه اجلاف كوفه ابقاء‌ بر احدي نكردند و آنچه بر بدن آنها بود ربودند. ابن نما گفته كه حكيم (لعين) بن طفيل جامه و اسلحه حضرت عباس عليه السلام را ربود.

در زيارت مرويه صادقيه شهداء‌است وَ سَلَبُوكُم لاْبْن سُميَّ وَابْن اكِلَه الاَكْباد.

در بيان شهادت عبدالله بن مسلم دانستي كه قاتل او از تيري كه به پيشاني آن مظلوم رسيده بود نتوانست بگذرد و به آن زحمت آن تير را بيرون آورد چگونه تصور مي‌شود كسي كه از يك تير نگذرد از لباس و سلاح مقتول خود بگذرد. در حديث معتبر مروي از زائده از علي بن الحسين عليه السلام تصريح به آن شده در آنجا كه فرموده:

وَ كَيْفَ لا اَجْزَعْ وَ اَهْلَعُ وَ قَدْاَرَي سَيّدي وَ اخْوَتي وَ عُمُومَتي و وَلَدِ عَمّي وَ اَهْلي مُصْرَعينَ بِِدِمائِهِمْ مُرَمَّلين بِالّْعراءِ مُسْلَبينَ لايُكْنَفُونَ وَلا يُواروُنَ.

برگرفته از کتاب منتهی الامال ، مولف حاج شیخ عبّاس قمی

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

اللهم عجل لولیک الفرج

  • خانه
  • اخیر
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • عاشورا
  • نقش ولایت پذیری در عاشورا
  • تأثیرگذاری حادثه عاشورا در ماندگاری و پویائی تشیع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس